۲۷ اسفند ۱۳۸۶

شش پرده از نوروز

1- اولین نوروزها:سالهای میانه دهه 60 است. اولین نوروزهایی که یادم می­آد. سالهای تجمیع همه چیز. بدون فردیت. همه برای یک چیز. همه خانواده از پدربزرگی که اون موقع بود تا همه خاله ها و دایی ها عروسها، داماد ها دور یک سفره. البته با ترس موشک.

2- نوروز 73: عید خونه هستیم. با مادربزرگ و یک دایی. برنامه های تلویزیونی مخصوص نوروز جدیدا مد شده. برای سال تحویل "شجریان" قراره تلویزیون باشه-که گویا آخرین باری هم بود در تلویزیون-. اهمیت موضوع رو نمی فهمم ولی همه از این موضوع میگن.

3- نوروز 74:قراره سال تحویل "آبادان" باشیم. زادگاه پدر و مادر. امسال معناهای تاریخیم قراره کامل تر بشه. از اون عیدهایی که بعدا قراره موضوع نوستالژی ها بشه. 30 نفر از یک فامیل توی یه خونهء ویلایی. توی محله های دیگه، مشتی خاک و سنگ رو به من نشون میدن. اینجا خونهء بچگی مادرمه.

4- نوروز 79: یکی دیگه از اون مسافرت های نوستالژیک. این دفعه شمال. میگن حسابی حال کن که ساله دیگه شبحی به نام کنکور قراره نوروز رو ازت بگیره

5 نوروز 83: هوا خوبه، دریا زیباست، زندگی زیبا می شود!

6-نوروز 85: خونه ام. سر هفت سین. جزء جزء هفت سین رو این دفعه جور دیگه ای نگاه میکنم. آدمی که دنبال نوستالژی میگرده. دنبال خاطره از این نوروزها. صورتهای نوروزی تک تکشون رو برانداز می کنم. تصویر ها رو ثبت میکنم. میدونم که ساله دیگه سر این سفره نیستم. سفره نوروز من قراره به پهنای قاره ها گسترده بشه. اما این نوروزهای کوچک خودمون رو نمیشه فراموش کرد. آخرین سالیه که من برای سفره ماهی میخرم. عطر سنبل یادم می ماند......

۲ نظر:

ناشناس گفت...

شمال همیشه واسه من نوستالجیکه.اطلا دوست ندارم. اصلا

Aso گفت...

"مشتی خاک و سنگ رو به من نشون میدن. اینجا خونهء بچگی مادرمه"

پسر این جمله محشره!