دوباره ترس برم داشته. از چی؟ ترس از نوشتن. از بلند نوشتن. نوشتن از داستانهام با همزاد وزغم. دستم به طولانی نوشتن نمیره. بلند که نمی نویسم، کوتاهش میکنم دوتا جمله می نویسم به اسم شبه مینی مالستی میدم به خورد همین چهار تا خواننده. اصلا دلم می خواست یکم اینجا فحش بدم. فحش نده آقا. آدم باید منطق داشته باشه. بشین مثل بچه آدم حرفتو بزن. خوب بنال چته؟ هیچیم نیست بابا. گیر نده. فقط ذهنم نمیکشه بلند بنویسم. ولی باز هم می خوام فحش بدم. یعنی اصلا این غر ها رو زدم که یکم حق بدین فحش بدم اینجا. چون کم آوردم و نمیتونم بلند بنویسم میخام یکم فخش بدم. دلم میخواست از نامجو بنویسم که خوندنش کلمه ها رو از معنی خالی میکنه. از اینکه که صداش کاملا در خدمت حسشه، از طنز و اروتیسم هم ابایی نداره. ولی تکراری شده. هر کی از ننش قهر کرده از نامجو هم نوشته. من دیگر چرا؟ اومدم از جدیدترین بحث بلاگستان-از بحث حوزه، خصوصی یا عمومی تن- بنویسم، باز دیدم عقیده ام 2 خط که بیشتر نیست. چی بنویسم؟ اینا رو که نوشتن خیلی ها. ولی هنوز دلم میخواد فحش بدم. خیلی هم چارواداری نیست. بابا مگه این چار تا فحش مهمه مگه برا شما؟ نشستم غرهام رو، فحش هام رو، و عصبانیت هام رو رو نوشتم.
شد این:
"کبری خانوم که کاری به کسی نداشت. کاره ای نبود.زن بدی نبود. زن تنهایی بود. روزی رفته بوده قصابی گوشت بخره، با قصاب چاق سلامتی میکنه، خمیرگیر نونوایی که تو صف حوصله اش سر میره شروع میکنه زیر لب غر زدن، که این زنیکه....ه چیکار میکنه. چقدر با این قصابه لاس خشکه میزنه. برگشتنی از دکان قصابی، دو تا هم میزاره روش و ماجرا رو به اوستاش تحویل میده که کم مونده بود زنیکه تو قصابی تو روزه روشن با اون مرتیکه سیبیل کلفت...استغفر الله.... بابا زن و بچه مردم تو صف نونوایی ایستادن. قباحت داره آقاجان. این رو نونوا می گفت به خمیرگیر. زن و بچه مردم هم که مشاالله،تو تخیل، هرکدوم یک پا ژول ورن. نقاط نامفهوم داستان رو تو خیالشون روشن کردند. معادله ها رو که توی ذهنشون حل کردند، شروع کردند به روایت ماجرا. از انواع روایت خطی و غیر خطی. اینا اصلا اینکاره اند. نه فقط نویسنده، بلکه فیلمنامه نویسند اینها. نه اینکه ریزترین اتفاقات و حرکات بازیگرها هم توی فیلمنامه نوشته میشه. روایت های ماجرا به همین کاملی بود. خلاصه ازصف نونوایی همه با لب های گاز گرفته، و بعضی ها هم شاید با حسرت که مشاالله این زنیکه با پنجاه سال سن، چهار ستون بدنش چه خوب کار میکنه، چه "قوهء باهِ"قوی ای داره. مدت زیادی طول نکشید که داستان از محله کبری خانوم بیرون رفت. کم کم تمام شهر کبری خانوم رو میشناختند. براش سرو دست میشکوندند. کبری خانوم-حالا دیگه یه زن 25 ساله- معروف ترین روسپی شهر شده بود. "
۶ نظر:
JEDI:
Amsale 'khamir gire' nonva' zeiad hast doste 7 saleie man. Akharesham ro seiah mishe, chon ba hame hamon karo nemitone bokone.
Kobra khanomam age bekhad be harfaie adamaie mesle 'khamir gir' gosh bede, hagheshe ke esme rospi rosh bemone.
SHOKHI:
Ye safar sanferansico ba 'khamir gir' boro, dahanesho beband.
man in kobra khanoom ro khoob mishnasam. kheili zane khoobie. khamirgiro noonvao sabzi foroosho kad khoda ham began kobra khanoom zane badie, bavaram nemishe. too dahane hamashoonam mizanam.
bichare un khamirgir ke ba fagaht khamirha ro dare ke bahashoon asheghaane bere!!!
eeeee!!! ina be adamaie barmigardan ke ma mishnasim!!!
man commentam general bod, hala in 'khamir gir' ke nemidonam kie be del nagire.
- سلام مش قاسم... هی ممد... ببین مش قاسم چیکارت داره...
- میاد اینجا بسط میشینه که مچ ما رو بگیره... به ما میگه تو کم میذاری... خبر نداره که ما مچ همه عالم و آدمو میگیریم...
- ببینم تو میری خونه مردم نون ببری یا مچ بگیری بابا... حالا بگو ببینم امروز مچ کی رو گرفتی؟... ممد... تعریف کن بابا...
- امروز صبح اول صبحی، یه مچی گرفتم که اگه شیرعلی قصاب بفهمه خون را میفته... به حضرت عباس خون را میفته...
- نه بابا کی؟...
- صبح شیر علی گفت دوتا نون بدیم خونش... اون شازدهه هستش... اسدالله میرزا... قوم و خویش ارباب اینا... نشسته بود تو ایوون چایی میخورد با زن شیر علی...
- پسر مبادا یه وقت خرشی به شیرعلی چیزی بگیا... پوستتو میکنه....
- نه مگه بچه ای تو.... زکی...
نتیجه گیری اخلاقی: شیر علی موجود خطرناکیست! رعایت فاصله جانبی الزامیست...
: dar morede fohsh ke behat movafegham . yekii az behtarin rahhaye takhliefekre. vaghty fekre adam kheili dargire. amma khob man toye delam bado biraah migam to mitooni inja benevisishoon aslan ham eshkali nadare.
bahse tan ham be nazare man kheili mishe raje behesh sohbat kard, baste be culture, religion, personality va va va...
dastanet ham jaaleb va vegheyee bood.
AGHA FOSH BEDE OON BA MAN...
ارسال یک نظر