۲۶ شهریور ۱۳۸۷

آه که اینطور.... آقاجان

1

مغز که نیست آقاجان….یک مخابرات متروکه است….خط روی خط شده است اوضاع.. بدجوری

2

"راستش من جدیدا به این نتیجه رسیدم که مولوی همجنسباز بوده و عاشق حسام الدین سراج بوده!!!"

خب لابد بوده آقا جان..عشق مولانا زمان و مکان نداره.......بوده حتما.. وقتی شما میگی..

3

از ترک ها بگم آقا جان.....از اینکه روابط آدمها مثل راه رفتن روی یخ دریاچه است ترکهایی که محاصره ات می کنند، دورت میزنند و سقوط درون آب یخ دریاچه که تازه سرحالت میاره از خماری و مستی در میای.

می دونید که چی میگیم؟

در آفتاب ابدی ذهن زلال، فصلی را که جوئل و کلمنتاین روی یخ دریاچه دراز کشیده اند. با آن ترک بسیار واضح رویش. یک شاهکار تصویری. بدون نیاز به دیالوگ چه اصلا نیازی هم به دیالوگ نیست در خیلی از صحنه ها. مگر با سینما سر و کار نداریم. پس خلاقیت تصویری کجاست؟ دنباله روهای کوبریک کجا هستند؟

4

بله آقاجان.... گویا واقعا صلح و آرامش از حقیقت بهتره (با ذکر ماخذ از سر هرمس). کجایی امیر؟

5

دوست دارم وقتی رو که همهء افکارت رو روی تزت متمرکز کردی. داری از توی نتایج یک چیزایی در میاری یک تکونی به علم بدی، یه لوله ای باشه هوایی از روش رد بشه، بشینی تحلیلش کنی یه حالی به علم بدی.....درست همون موقع اخبار رو میخونی از آزمایشگاه عظیم "ال اچ سی"، یاد2001 ادیسه فضایی کوبریک می­افتی، مینشینی یه بار دیگه تا آخر تماشا میکنی بعد دو سه روزت رو کامل میگزاری نقدها و نفسیرهای مختلف فیلم رو بخونی حظ (ض؟!) کنی از این همه پیام تصویری که روبروی چشمهات و دونه دونه داری رمز گشایی میکنی... بعد میبیینی کلیه ایده های مربوطه به تزت پاک شده از کلت. خالص........

۲ نظر:

ImAn گفت...

از بس که بهت زنگ زدن و هلد آن کردی، قاطی شده که باید به کی برسی و به کی جواب بدی و به کی چی بگی.

والا عشق زمان مکان حالیش نیست. می زنه صاحاب عخش رو سرویس می کنه. اما مولانا جدی جدی با سراج تیریپ داشت؟


من اصولاً از افکتهای خاص این فیلم خوشم میاد. بعضی چیز های هست که نمی تونی با همه تجربه کنی. حتی اگه با یکی بد تموم شه. رو یخ دراز کشیدن مال یکی دیگه بود.

همین دیگه.

بیا بریم خزعبل نویسی رو شروع کنیم. جدی می گم.

Aso گفت...

Amoo, dastet dard nakone dige amoo
mage dastemoon behet narese

emzaa

Molana o seraj