1
راستش این رئیس شما هرازچندگاهی که مینشینه و به گذشته نزدیکش نیم نگاهی میندازه، فکری میشه که این گاه گاه هایی، که اجباری یا اختیارا لاجرم، مجبوره یکی به میخ بکوبه و یکی به نعل، بد جوری احساس خستگی و خفگی برش میداره، بیخیال میشه، دیگه نه به میخ میزنه نه به نعل، میره زیر آفتاب دراز میکشه-سلام ققنوس- و از این "سبکی بیهوده وار و تحمل پذیر هستی" که گهگاه میاد سراغ آدم، لاجرم کیفور میشه.
2
این را هم بگوییم که رئیس نفرتش را صرف شما زمینی ها نخواهد کرد. بیهوده تلاش نکنید. بل، سالهاست که از آقای مارکز عزیز یاد گرفته آن را روی یخ بنویسد. اجالتا پس صبر میکنیم تا فصل سرما.
3
از آقای کیهان کلهر عزیزمان برایتان نه تنها نگفته بودم اینجا، بل، موسیقی، که هنوز عشق اول آقای رئیس، اینجا مظلوم واقع شده. این آقا، که همین روزها باید یک جوری، یک جایی،ارادتمون را نثارش کنیم، آلبوم جدیدی داده به اسم “Silent City” که کار مشترک با یک گروه نیویورکی به نام “Brooklyn Rider” که دوباره تمام شور و اشتیاق رئیس را به کمانچه زنده کرده.
4
نشستم کل فیلم های آقای کوبریک عزیزمان، که مطمئن باشید باز هم اینجا،از ایشون و جادوی سینمایش بیشتر خواهید خواند، را دانلود کردم. حتی با اینکه این روزها فرصت سرخاراندن هم ندارم که ببینمشان، از داشتن یکجای این همه شاهکارهای تاریخ سینما مقادیر وافری به اشتیاق دارم.
5
بی بدون هیچ هستی/ که هست باشدمان برای روز مبادا/ مباد که باشیم ما بر هستی/ ماندگار تر از هستهء هلویی که نیست شود از برای آمدن هستهء دیگربرهستی.....
و تنها همان هست بی هست است/ که هل میدهدمان شتاب کنید/ تا بمانیم بر هستی و نمانیم از هستی/ می دویم ما بی بدون هیچ هستی/ گاو آهن گونه و میدویم/ بی بدون بی هیچ هستی......
فقط یک کلمه بگویم که نـــــــــه...باید بدوم...
عرض سلام کوچکی بود به آقای نامجو
6
این روزها برای ندیدن فیلم "کنعان" آقای مانی حقیقی، بل که همان گم گشتهء سینمایمان باشد که به "کنعان" بازگشته، بد جوری حسرت میخورم و برای دیدنش لحظه شماری...به خصوص که "کارگران مشغول کارند" آقای مانی حقیقی را دیدهام و مقادیر بسیار زیادی حظ برده و حسرت بلعیده ایم.
7
از آن دوست وزغ همزاد عزیزم اینجا قبلا گفته ام برایتان، که خودش پیداش شده بود و با فارسی سلیس به من گفته بود که به دلیل یک نوع پیوند خونی که بین ما هست همزاده منه. این روزها بیشتر سروکله اش پیدا میشه، که همیشه ناگهان ، یه گوشه میبینمش که نشسته، با ان چپقش که همیشه موقع حرف زدن گوشه لبش جابجا میشه، داستانهایی را برای رئیس تعریف میکنه که باورش برای زمینی ها سخته. گاهی از این داستانهایش با کمی دخل و تصرف باید گفت برایتان.
8
واقعا نکنه انتظار دارید برایتان پست های بیست شماره ای سر هرمس ماراناای بنویسم؟
۳ نظر:
از این وزغت خیلی خوشم میاد. دلم می خواد موجودی مشابه داشته باشم. شایدم بد نباشه دعوتش کنی سه نفری بریم میلک. یا حداقل همانجا از داستانهایش برایمان بگویی.
در اين اشتياقتان از داشتن فيلمهای حضرت استنلی خان كوبريك ياد فقير فقرای دست خالی را هم بكنيد كه دانلود كردن اين حجم داده برایشان شدنی نيست!
در ضمن، بنده وزغ ندارم، اما دلام به قورباغهيی خوش است!
سلام رییس جون،آقا وبلاگ تر تمیز و آب و جارو کشیده ای داری ایول... این آهنگ کلهرو دیدم طلبه شدم.
خیلی فعل خواستن را برایت صرف می کنم. بابا پس مونتریال کی میای؟ به امید دیدار
مجید
ارسال یک نظر