۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۸

دایی جان کجا؟ / یا اینکه چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و از جاده لذت ببرم!

1 - اصلا ما نیت کردیم این پست را کلا خطاب به "دایی" بنویسیم. و البته که خود دایی جان می دانند که کجا منظورمان از "دایی" دایی جان است و کجا دایی جان نیست.


2 همه‌ی مشکل عشق به نظر من این‌جاست: ما برای خوش‌بخت بودن احتیاج به احساس امنیت داریم و برای عاشق بودن محتاج نا امنی هستیم. خوش‌بختی از اطمینان می‌آید، در حالی‌که عشق به سمت شک و نگرانی می‌کشاندمان. یعنی، خلاصه بگویم، ازدواج برای این آمده که ما را خوش‌بخت کند نه برای این‌که عاشق بمانیم. عاشق شدن راه یافتن خوش‌بختی نیست.

از کتاب عشق سه سال طول می‌کشد، فردریک بِگ‌بِده، 1997


3 - اما دایی جان! واقعا و صلح و آرامش بهتر است یا حقیقت؟ اگر جواب را می دانستیم که الان باید در ساحل سلامت، خوشحال نشسته بودیم و آرام سیگارمان را دود می کردیم و به حقیقت هم کاری نداشتیم!


4 - راست می­گفتند که بعضی آدم­ها باید از حقیقت سیلی بخورند تا بیدار شوند، تا اعتراف کنند. ولی رابطهء این بند با بند بالا هنوز کشف نشده دایی جان.


5 – بدینوسیله حمایت همه جانبه خودمان را نه از کروبی نه حتی از میرحسین موسوی بلکه از آدمهایی که گاهی تصمیم می­گیرند یکبار هم که شده بی­خیال همه چیز شوند، منطق را فراموش کرده، و به حرف دلشان گوش می­کنند.


6 - باید یکی از روزها بگردیم و فیلمی، داستانی، چیزی درباره این نیروی جهانی پیدا کنیم. اسمش را هرچه می خواهید بگذارید. منشا خیر، انرژی مثبت یا هر چیز دیگری. آن لحظهء نابی که می­فهمی بدون دخالت تو و گاهی به خلاف میلت، وقتی چیزی را خواستی و نشد، وقتی روزگار چیزی در دامنت گذاشت و مدتها طول می کشد تا بفهمی که این اصلا از اولش فقط برای تو بوده. این لحظه ها باید به تصویر کشیده شوند.


7 - من در این جاده ها احساس خوشبختی می­کنم دایی جان. وقتی غروب را نم نم از پشت شیشه تماشا میکنیم و با هم نم نمک از زیر ستاره ها رد می­شویم و ذهنمان منبسط می­شود، وقتی عقب نشسته ام و اینها را می نویسم. شاید هم باید بشنیم داستانی بنویسیم از رانندهایی که در جاده زندگی می کنند و خاطراتشان را برای آن ضبط صوت کوچک دستی شان تعریف می کنند.


8- دایی جان باورم نمیشد آن شبی که را که در تهران با رفیقی گپ می زدیم و جملات قصار 2 سال پیشمان رابا مدرک و سند تحویل خودم می­داد که: "زندگی در رفتن است و ماندن جایز نیست".....حالا که رفتنی شدیم، پس با هم بریم دایی جان؟


9 - این را شرمنده دایی جان به شما زیاد ارتباطی ندارد ولی این کک سینما از تنبان ما جدا شدنی نیست. این روزها هیچ کسی را ندیدیم که یک تقدیر درست و حسابی از خانم "کایرا نایتلی" بکند برای اینکه قدر چهره اش را شناخته، که این فیلهمای درخشان کلاسیک و اوایل قرن بیستمی این اواخر بد جوری مدیون این خطوط ظریف چهرهء ایشون هستند. اصلا گویی که این خانم سفری در زمان کرده اند و به قرن بیست و یکم آمده اند تا ما هم بفهمیم آدمهای آن موقع و اقعا چطور بوده­اند.


10- خواستیم آن لحظه ای را یاد کنیم که هنگام رفتن شک داری و موقع برگشتن هم. البته تناقض این بند با بند 8 هنوز کاملا اثبات نشده


11 - دایی جان حالااگراگربنشینیم وزندگیممان را مرور کنیم، راحت می­شود برایتان داستانی، فیلمنامه ای، چیزی دراماتیک و پرهیجان نوشت..ولی اشتباه نکنید هیچ وقت نه در زندگی­ام با آدم فضایی ها برخورد داشتم و نه داخل یک ماجرای سیاسی جاسوسی شدم و نه حتی مثل اسدالله میرزا شدیم. ولی دنیا را از همان سوراخ کلید کوچک خودمان که نگاه کنیم، همان فیلمی می شود که گفتیم....ولی دایی شما این "جسی والاس" را دریاب.

۲۱ بهمن ۱۳۸۷

جامعه شناسی سیالات



وضعیت چرخش یک سیال را به دور خودش تصور کنید. ما مکانیکی ها در این باره اصطلاحی داریم که ترجمه­اش "گردباده" یا "گردابه" یا هر چیزی که اسمش را بگزاریم می­شود. اینها مجموعه ذراتی هستند که دور هم می­چرخند و می­توانند در یک محیط سیال به هر طرفی بروند...سرعتشان کم و زیاد می­شود، کج و معوج می شوند، ولی پیوستگیشان را به دلیل همین انعطاف پذیر بودنشان از دست نمی دهند......اما درست در لحظه ای که لاجرم ممکن است فکر بکنند که جاودانه شده اند، نیروی اصطکاک بین خودشان، که از قضا عامل اولیه حرکتشان نیز بوده است، کار دستشان می­دهد و آرام آرام ساکن و سنگین می­شود. ابتدا این ذرات پرسرعت تر هستند که ساکن ها را به حرکت درمی­آورند ولی دست آخر همان ساکن ها که حالا با سرعت کمی در حرکتند، ذرات پرسرعت ها را به دلیل اصطکاک بینشان کم کم آرام میکنند و آرام آرام همه با هم می­میرند.

۲۰ بهمن ۱۳۸۷

ordinary miracle



غریب نیست وقتی روزهای اول ماه فوریه، پرتوهای آفتاب از لای شاخه ها چشم هایت را می زند، برف سفید را آرام ذوب می­کند و روی جریان آن می­درخشد...

همان معجزهء عادی و هرروزه زندگی است که دوباره خودش را نشان داده.

(+)

۱۸ بهمن ۱۳۸۷

Welcome to Chaos

1- اسرائیل با بستن مرزها جلوی کمک های سازمان ملل به نوار غزه را گرفت.

2- حماس کامیون های سازمان ملل در غزه را توقیف کرد.

3- ایران به نوار غزه تسلیحات می فرستد.

4-آمریکا به اسرائیل کمک تسلیحاتی می کند.

5-کشتی ایرانی به ظن ارسال تسلیحات به نوار غزه در ترکیه مورد بازجویی قرار گرفت.

6- کشتی لبنانی حامل کمک ها در ساحل غزه توسط اسرائیل متوقف شد.

7-در جنگ 22 روزه ایران علنا از حماس و آمریکا از اسرائیل حمایت کردند.

8- آمریکا قطعنامه های سازمان ملل علیه کشتار اسرائیل را وتو میکند.

9-بعد از جنگ 22 روزه اعضای حماس عکسهای "صدام حسین" را به نشانه پیروزی بالا بردند.

10-مصر و عربستان سعودی در جریان جنگ 22 روزه به خیانت به مسلمانان متهم شدند.

11- حسنی مبارک گفت اگر نقش مصر نبود، اسرائیل نوار غزه را با خاک یکسان میکرد.

پ.ن: هیچ نتیجهء منطقی نمی توان از گزاره های بالا گرقت


۱۴ بهمن ۱۳۸۷

آه که اینطور جناب رئیس

آخرش دیدیم که نه آقای رئیس، اینطورها هم که گفتی نبود ….عمری گفتی "در لحظه زندگی کن" و "اینجوی یور لایف" و قس علی هذا. نه اینطورها هم نشد!!

بعد میبینی که ته خط نزدیک است و باید بعضی هاشان را به گور ببری….

اینطورهاست جناب رئیس!

۹ بهمن ۱۳۸۷

داستان یک لر غیور و یک کوه گوشت

رئیس امروز رسما طرفدار نامزدی شیخ اصلاحات برای انتخابات شد. این لرغیور..این مرد شجاع ( به سبک خاتمی با فتح شین بخوانید) این طناز بی همتا....این نامه را اینجا بخونید....کسی زیباتر از این شیخ می توانست به این کوه گوشت ب...ند؟؟ این جمله شاهکار طنز سیاسی یک سیاستمدار نیست؟


"آيا ظواهر و بعضي سخنان حضرتعالي، مطابق استانداردهاي ضروري براي احراز يكي از عالي‌ترين جايگاه‌هاي نظامي كشور – ازجمله بي‌طرفي در مسائل سياسي و چابكي و تحرك – مي‌باشد؟"

رئیس به شخصه فکر میکند علت رای دادن مردم به احمدی نژاد کمبود "نشاط سیاسی!" بود!! وقتی خاتمی هر روز عصبانی یا گریان پشت تریبون قرار میگرفت و میگفت که هر 9 روز یک بحران برای من درست میکنند، طبعا روحیه مردم بعد از هشت سال به شدت پایین آمده بود و به احمدی نژادی رای دادند که این "نشاط سیاسی!"از چهره اش پیدا بود....ولی اثرات اقتصادی این "نشاط سیاسی!" که به مرور مشخص شده... شاید الان مردم با "نشاط سیاسی!" کمتری هم قانع بشوند ولی حداقل جیبشان پر باشد. حالا اگر شما گزینه بهتری از شیخنا کروبی سراغ دارید بفرمایید.

.به نظر من بهترین دولت ممکن همانی بود که داور خان گفت: خاتمی رئیس جمهور، میرحسین معاون او و شیخنا مهدی کروبی وزیر کشور.....

پ.ن: به یاد داشته باشید که هیچ کوهی نیست که یک لرغیور نتواند آن را جابجا کند، حتی یک کوه گوشت.


۲۷ دی ۱۳۸۷

ما، حماس، اسرائیل، و احیانا مردم غزه (1)



طی این هفته و هفته گذشته بحث های بسیاری با چند نفر از دوستان در مورد جنگ در نوار غزه داشتم. موضع افرادی را که با آنها صحبت کردم می شود در این چند دسته خلاصه کرد: عده ای مخالف و عده ای موافق حمله اسرائیل به غزه بودند. عده ای با اینکه مخالف حمله بودند ولی حماس و یا جمهوری اسلامی را مسئول حمله و کشته شدن مردم غزه می دانستند. نظر عده دیگر بر این بود که اساسا این موضوع به ما ارتباطی ندارد و در کشور ما مسائل انسانی و مشکلات عمدهء دیگری برای نگرانی هست. پس سعی میکنم پاسخی برای تمامی این استدلال ها بدهم.

قبل از پاسخ مجبورم که پیش فرض بگیرم که آدم کشی و قتل عام بیگناه به هر صورتی بد است و محکوم. و مردم غزه به دلیل رای دادن به حماس لایق مرگ نیستند.

اول

تلفات و جنایات جنگی

تا الان که 19 روز از آغاز حمله اسرائیل به غزه میگذرد چیزی حدود 1000 نفر کشته شده اند که از این بین حدود 300 نفر کودک و 76 نفر زن هستند(1). حتی اگر استدلال اسرائیل را برای حمله به پایگاههای حماس که آنها را تروریستی می نامند هم قبول داشته باشیم و تمامی 600 نفر کشته شده دیگر مرد، عضو حماس، نظامی، و تروریستی بدانیم، حملات اسرائیل نزدیک 40% خطا داشته اند و اگر هم فرض کنیم این خطا عمدی نبوده هم برای ارتش مدرن اسرائیل یک شرم تاریخی محسوب میشود. دقت داشته باشید که این آمار تلفات در پاسخ به کشته شدن 3 غیر نظامی و یک سرباز در خاک اسرائیل در موشک پرانی ها از غزه است (2) در حالیکه فقط در ماه نوامبر، که هنوز آتش بس به پایان نرسیده بود، 6 فلسطینی در غزه در حملات هوایی اسرائیل کشته شدند (3). در ضمن نوار غزه یکی از پر تراکم ترین مناطق جمعیتی زمین هست با جمعیت حدود 1.5 میلیون نفر در 39 کیلومتر مربع و جدا کردن نظامی و غیر نظامی کاریست بس دشوار و غیر ممکن. این یعنی سوختن خشک و تر با هم (4). اینجا باید به کسانی که اعضای حماس را به پناه گرفتن در بیمارستان ها و مدارس محکوم میکنند گفت که حتی به زعم اسرائیل آیا پناه گرفتن تنها چند نفر عضو حماس در مدارس یا بیمارستانهایی که دهها بیگناه دیگر هم در آنها هستند توجیهی برای حمله نظامی به این مکان ها می شود(5)؟ حمله به دفتر سازمان ملل که دیگر با هیچ منطقی جور در نمی آید(6). در ضمن این گزارشها از سوی ارتش اسرائیل ادعا شده است و به دلیل نبود گزارشگران مستقل در غزه که پارلمان اسرائیل از زمان محاصره اقتصادی غزه ورود آنها را به غزه ممنوع کرده قابل تایید نیستند )7). به علاوه، طبق تعاریف بین المللی، حمله به غیر نظامیان یا به وجود آوردن عمدی شرایطی که باعث قحطی و مرگ غیر نظامیان شود از مصادیق جنایت جنگی هستند (8).

بخش بعدی مرور مختصر مناسبات سال 2008 نوار غزه با اسرائیل شامل آتش بست، محاصره اقتصادی و موشک پرانی خواهد بود.

۱۷ دی ۱۳۸۷

از غره نوشتن

تازه یادش افتاده که یه چیزی هم اینجا از غزه بنویسد. کلا آدم ها همینطور هستند دیگر. ولی باید آخر کسی پیدا می شد که بگوید که اینجا مرغ و تخم مرغی نیست که حساب کنیم کی اول محاصره کرد یا کی اول موشک پراند. یا حتی چه کسی پول داد که موشک بریزند و چه کسی قطعنامه را وتو کرد. وقتی از آسمان بمب میریزد باید جایی برای پناه گرفتن داشت............


۱۱ دی ۱۳۸۷

اساسا شرمنده ایم ولی همین است که هست

نه، فکر نکنید رئیس تمام شده است. کلا آدم گاهی باید کنار بنشیند و تماشا کند و دعوت به دیدن بکند. البته این دیدن همان دیدن خودمان نیست. منظورمان را که می فهمید؟ گاهی دنیای این زمینیها اتفاقاتی می افتد که راستش دیگر دل و دماغی برای نوشتن از تجربهء آن بالاهای رئیس نمی ماند. اینروزها ترجیح میدهیم به کار همان جاودانگیها و آن اباطیل خودمان بپردازیم.کاش این آقای رئیس بلد بود خودش را درست و حسابی تقسیم کند. اصلا داریم شک میکنیم که همان چهار نفری هم که از حال رئیس خبر داشتند و منظورمان را می گرفتند دیگر نگیرند.

۱ دی ۱۳۸۷

لابد این مدت داشتیم سعی می کردیم جاودانه شویم

حالا که رئیس درگیر مقاله و پیپر و تز شده... نمی فهد که اینها به چه کارش می آیند؟ می گفتند که برای جاودانگیتان. گفت که لابد که صد سال بعد، از همه جا بی خبری، چیزی، کسی، را جستجو کند برسد به ما و کارمان. نه؟ مگر نگفته بودند که این وبلاگ ها جاودانه می کنند آدم ها را؟. مگر مقاله و پیپر و تز و این اباطیل برای آن زمینیها نبود؟