۶ آذر ۱۳۸۷

گاهی بوی تعفنی میگیردمان

اینجا بوی تعفن گرفته اصلا از بس که نمی نویسیم....حتی هیچ کسی هم نمی گویدمان که بنویس..حرفی نیست لابد...ولی وقتی که آقای افتخار و هوکرز و ققنوس و خانم نویسنده هم نمی نویسند و هزار تو هم به پایان میرسه و شهروند امروز هم بسته شده، حداقل شما را به خواندن دوبارهء این روزهای سر هرمس مارانا دعوت کنیم.....واقعا همین....یعنی تمام مشکل شما زمینی ها همین بود که حل شد؟

۲۸ آبان ۱۳۸۷

در خدمت و خیانت پونز ته کفشمان


1

اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. خدا. روح. انرژی مثبت. انرژی کیهانی. یا ازاین اباطیل..... ولی دوباره ایمان آوردیم آن لحظه را ابر و باد و مه و فلک همه و همه در کار تو هستند.

2

خوب که فکرش را میکنیم، این خاطراتی که پونز شده اند در ته کفشهامان، باشد که همانجا جایشان خوب باشد، تا بلکه اگر یادمان رفت و دوباره پا فشردیم بر کسی، چیزی، "نکن آقا جان، نکن" را یادمان بیاورد. و البت که، آنگاه اگر و تنها اگر که شیرینی دردآلود پونز را خواستیم، پایمان را میتوانیم بیشتر بفشاریم.

3

و البت که از انتشار آلبوم جدید "کیوسک" خوشحالیم. هرچند که آقای رئیس کماکان اعتقاد دارند که سبک خواندن ارش سبحانی فاقد جذابیت لازم برای یک البوم کامل هست و در حد همان یکی دو آهنگ کافیشان هست. ولی همچنان نمی توانیم ذوق زدگیمان را از طرح روی جلد آلبوم "باغ وحش جهانی"شان پنهان کنیم. به ظرافت طبع طراحش تعظیم میکنیم. ملتفت که هستید؟ همان میمون روی جلد را می گوییم. و شباهت های بسیارش نه تنها با "میم. الف" بلکه به "جیم. ب" گاس که اصلا به این دومی بیشتر شبیه است. اصلا تمام زیبایی کارش را در اینجا میبینیم.

4

بله که "هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش". آقای افتخار عزیز. شروعش کردیم

5

رفرنس های بالا را هم ناچارا باید بدهیم دیگر. اول که شخص آقای رئیس بود و بعدی ها هم با سلام به آقایان نامجو و آل احمد.

۲۱ آبان ۱۳۸۷

به شیر اشتر خوردن و سوسمار

امروزدر حاشیه یکی از دعوتنامه ها برای جمع آوری یک میلیون امضا برای حمایت از نام خلیج فارس نوشته شده بود:

"ما ایرانی ها از یک سو عرب ستیز ترین مردم گیتی هستیم، از سوی دیگر گذرنامه های تک­تک مان ممهور است به مهر سفارت خانه های امارات متحده عربی در جوانی، و عربستان سعودی در پیری"

۱۶ آبان ۱۳۸۷

سبکی تحمل پذیر هستی

1

راستش این رئیس شما هرازچندگاهی که مینشینه و به گذشته نزدیکش نیم نگاهی میندازه، فکری میشه که این گاه گاه هایی، که اجباری یا اختیارا لاجرم، مجبوره یکی به میخ بکوبه و یکی به نعل، بد جوری احساس خستگی و خفگی برش میداره، بیخیال میشه، دیگه نه به میخ میزنه نه به نعل، میره زیر آفتاب دراز میکشه-سلام ققنوس- و از این "سبکی بیهوده وار و تحمل پذیر هستی" که گهگاه میاد سراغ آدم، لاجرم کیفور میشه.


2

این را هم بگوییم که رئیس نفرتش را صرف شما زمینی ها نخواهد کرد. بیهوده تلاش نکنید. بل، سالهاست که از آقای مارکز عزیز یاد گرفته آن را روی یخ بنویسد. اجالتا پس صبر میکنیم تا فصل سرما.


3

از آقای کیهان کلهر عزیزمان برایتان نه تنها نگفته بودم اینجا، بل، موسیقی، که هنوز عشق اول آقای رئیس، اینجا مظلوم واقع شده. این آقا، که همین روزها باید یک جوری، یک جایی،ارادتمون را نثارش کنیم، آلبوم جدیدی داده به اسم Silent City که کار مشترک با یک گروه نیویورکی به نام “Brooklyn Rider” که دوباره تمام شور و اشتیاق رئیس را به کمانچه زنده کرده.


4

نشستم کل فیلم های آقای کوبریک عزیزمان، که مطمئن باشید باز هم اینجا،از ایشون و جادوی سینمایش بیشتر خواهید خواند، را دانلود کردم. حتی با اینکه این روزها فرصت سرخاراندن هم ندارم که ببینمشان، از داشتن یکجای این همه شاهکارهای تاریخ سینما مقادیر وافری به اشتیاق دارم.


5

بی بدون هیچ هستی/ که هست باشدمان برای روز مبادا/ مباد که باشیم ما بر هستی/ ماندگار تر از هستهء هلویی که نیست شود از برای آمدن هستهء دیگربرهستی.....

و تنها همان هست بی هست است/ که هل میدهدمان شتاب کنید/ تا بمانیم بر هستی و نمانیم از هستی/ می دویم ما بی بدون هیچ هستی/ گاو آهن گونه و میدویم/ بی بدون بی هیچ هستی......

فقط یک کلمه بگویم که نـــــــــه...باید بدوم...

عرض سلام کوچکی بود به آقای نامجو


6

این روزها برای ندیدن فیلم "کنعان" آقای مانی حقیقی، بل که همان گم گشتهء سینمایمان باشد که به "کنعان" بازگشته، بد جوری حسرت میخورم و برای دیدنش لحظه شماری...به خصوص که "کارگران مشغول کارند" آقای مانی حقیقی را دیده­ام و مقادیر بسیار زیادی حظ برده و حسرت بلعیده ایم.


7

از آن دوست وزغ همزاد عزیزم اینجا قبلا گفته ام برایتان، که خودش پیداش شده بود و با فارسی سلیس به من گفته بود که به دلیل یک نوع پیوند خونی که بین ما هست همزاده منه. این روزها بیشتر سروکله اش پیدا میشه، که همیشه ناگهان ، یه گوشه میبینمش که نشسته، با ان چپقش که همیشه موقع حرف زدن گوشه لبش جابجا میشه، داستانهایی را برای رئیس تعریف میکنه که باورش برای زمینی ها سخته. گاهی از این داستانهایش با کمی دخل و تصرف باید گفت برایتان.


8

واقعا نکنه انتظار دارید برایتان پست های بیست شماره ای سر هرمس ماراناای بنویسم؟

۱۱ آبان ۱۳۸۷


No, there are no murders in Africa

Only regrettable deaths

And from those deaths, we derive the benefits of civilization

Benefits, we can affords so easily

Because those lives were bought so cheaply


Constant Gardener