۹ اسفند ۱۳۸۶

چس ناله هایی همینطوری

فاجعه ای از این بزرگتر هست که هیچ وقتی برای تلف کردن نداشته باشیم؟

اصلا تو این کشتن وفت ها انگار یه جور جوهری از زندگی نهفته است..

آیا اصلا این مشمئز کننده نیست که فکر کنیم برای لحظه به لحظهء زندگی باید برنامه داشت؟.....همه چیز از پیش شده باشه!!....آدم نباید یک لحظه رو هم تو زندگی هدر بده؟؟....هر لحظهء زندگی باید پر ثمر باشه..... و از این جور مزخرفات.

این که یکشنبه (یا جمعه) بعد از ظهر بشینی و هیچ کاری نکنی، فقط بگذاری جریان ذهنت هر کجا که می خاد ببرتت، قشنگ نیست؟ حال نمیده؟ خلاقیت رو تقویت نمیکنه؟

زیر حجم عظیم کار گوش دادن چند ده باره به "لئونارد کوهن" حال نمیده که بخونه:

Dance me to end of Love

Dance me to your beauty with a burning violin

سوال اساسی (در مود غلط کردم):

آیا احیانا 10 سال دیگه من یه آدم ازدواج کرده! با یکی دوتا بچه! هم از این حرفا می زنم؟؟

۵ نظر:

ناشناس گفت...

agar bekhaim hech vagti ro talaf nakonim ke efficiency mun mishe 100% va thermodynamic kon fayakun mishe.
pas vase vagtaie talaf shodei ke darim mitunim khoshal bashim ke ganune tabiate va joz in nemitune bashe.
fagat movazeb bashid ke kheili entropy ro afzayesh nadid ke badan nadunid chejoori jamesh konin

ImAn گفت...

یاد اولین پستم تو این وبلاگ جدید افتادم:
یادم آمد آرزویم اینست
دستهایم گسترده
آسمان در چشمانم
و نسیمی در اطراف
شاد و آزاد، رها از هر چیز
بدوم، بروم.


این از همون لحظه هایی هست که افیشنسی رو کلا بی خیال می شی.

امیدوارم منم که ده سال دیگه احتمالا مزدوج شدم عوض نشم به:
آرزویم اینست
که بچه ام گرسنه نخوابد
و از این قصه ها

Aso گفت...

talaf? ma vaght talaf mikonim? vaght ma ro talaf mikone? ma talaf shodani hastim? zaman talaf konandast? ya talaafi konanade? ya... ?

Aso گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

ravanshenasi migoft : eshtebahe ma ha ine ke fekr mikonim agar lahzeyee kari nakonim oon lahze talaf shode.dar halike yekzamannhayee aslan vaseye neshastan va fekr kardan be hichie.