روی آب خوابیده ام.
آرام و سیال روی جریانی از آب،
به هر طرف می روم
صخره ای گاهی، ساحلی،بی انتهایی دریا
این صخره ها نیستند که مرا می ترسانند
همه با خوردن به من نرم می شوند
در من حل می شوند
یا این که تک تک عصب ها و نرون هایم هستند که پیامی برایم ندارند؟
افق بی انتهاست........
۱ نظر:
یاد الکساندر ( یا در اصل کریس) در فیلم "اینتو دِ وایلد" افتادم، اونجایی که بعد از کشتن یک گوزن، "نیکد" روی رودخونه دراز کشید و گذاشت که جریان آب اونو با خودش ببره.
پیام؟! آیا پیام اهمیت داره؟ لحظه رو دریاب.
ارسال یک نظر