۹ مهر ۱۳۸۷

گاهی تخیلشان پروازمان می دهد چنان


یک داستان نسبتا اوریجینال (بله فارسیش روهم بلدیم!) با یک پرداخت عالی و کلی ایده های جزئی و خلاقانه و البته مقادیر مناسبی از ارجاعات به "2001 حضرت کوبریک"، شخصیت پردازی ماشین ها حتی اگر یک نور قرمز با یک نقطه زرد مدام باشند و انجا که دوباره "حوا" باعث بازگشت انسان به زمین میشود. همه و همه جمع می­گردد در WALL E.


۶ مهر ۱۳۸۷

گاهی چنان شک می کنیم به شک هایمان

شسته ام دارم مقالهء بسیار جالب مجید را در باب وجود یا عدم وجود خدا همراه با آهنگ The sound of Silence گوش می کنم که هم خونهء کاتولیک بسیار موئمنم در میزنه وارد اتاق میشه و یه ژاکت به من میده که زمستونها بعد از حمام گرفتن بپوشم.

پ.ن: نتیجهء خاصی نمی خواستیم بگیریم!

۴ مهر ۱۳۸۷

نوستولها


امروز خیلی هوا پاک بود....مطمئنم که دماوند رو دیدم

مگه نه اینگه طبق نسبیت نورهمیشه مسیر منحنی طی میکنه؟

یا نه.........شاید هم باز کار گوکل لعنتی بود

۲۹ شهریور ۱۳۸۷

من امشب باید بروم

باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست شت! لعنتی جایی ندارم! کجا؟ تهران؟ اصفهان؟ واریان؟ مونترال؟ ونکوور؟ که چی؟

نه سهراب جان! باید بگم که در مورد من ریدی!

مست مست میکنم به جاش!

از همون مستی های کرج با "آریا" با "نوروزی"، "میثم" باید جمعمون میکرد.

آنقدر بروم تا ساقی گوید یک جام دگر گیر و من نتوانم

خوبم...فقط بفهمیدم...

۲۶ شهریور ۱۳۸۷

آه که اینطور.... آقاجان

1

مغز که نیست آقاجان….یک مخابرات متروکه است….خط روی خط شده است اوضاع.. بدجوری

2

"راستش من جدیدا به این نتیجه رسیدم که مولوی همجنسباز بوده و عاشق حسام الدین سراج بوده!!!"

خب لابد بوده آقا جان..عشق مولانا زمان و مکان نداره.......بوده حتما.. وقتی شما میگی..

3

از ترک ها بگم آقا جان.....از اینکه روابط آدمها مثل راه رفتن روی یخ دریاچه است ترکهایی که محاصره ات می کنند، دورت میزنند و سقوط درون آب یخ دریاچه که تازه سرحالت میاره از خماری و مستی در میای.

می دونید که چی میگیم؟

در آفتاب ابدی ذهن زلال، فصلی را که جوئل و کلمنتاین روی یخ دریاچه دراز کشیده اند. با آن ترک بسیار واضح رویش. یک شاهکار تصویری. بدون نیاز به دیالوگ چه اصلا نیازی هم به دیالوگ نیست در خیلی از صحنه ها. مگر با سینما سر و کار نداریم. پس خلاقیت تصویری کجاست؟ دنباله روهای کوبریک کجا هستند؟

4

بله آقاجان.... گویا واقعا صلح و آرامش از حقیقت بهتره (با ذکر ماخذ از سر هرمس). کجایی امیر؟

5

دوست دارم وقتی رو که همهء افکارت رو روی تزت متمرکز کردی. داری از توی نتایج یک چیزایی در میاری یک تکونی به علم بدی، یه لوله ای باشه هوایی از روش رد بشه، بشینی تحلیلش کنی یه حالی به علم بدی.....درست همون موقع اخبار رو میخونی از آزمایشگاه عظیم "ال اچ سی"، یاد2001 ادیسه فضایی کوبریک می­افتی، مینشینی یه بار دیگه تا آخر تماشا میکنی بعد دو سه روزت رو کامل میگزاری نقدها و نفسیرهای مختلف فیلم رو بخونی حظ (ض؟!) کنی از این همه پیام تصویری که روبروی چشمهات و دونه دونه داری رمز گشایی میکنی... بعد میبیینی کلیه ایده های مربوطه به تزت پاک شده از کلت. خالص........

۲۰ شهریور ۱۳۸۷


پرده اول--2008 مرز سوئیس و فرانسه آزمایشگاه LHC

"داره از سی. ام. اس رد میشه، شامپاین هاتون رو باز کنید!"

این جملهء رئیس سازمان فضایی اروپا و آزمایشگاه ال اچ سی بعد از دیده شدن آثار پروتون در آشکار ساز ها بود. تونلی دایروی با 27 کیلومتر طول و در عمق 100 متری زمین

ده سال تمام طول کشید تا بزرگترین آزمایشگاه تاریخ علم ساخته شد. برای رسیدن به حقیقت، راز کیهان، آغاز جهان، مهبانگ و مبدا هستی. برای رسیدن به ذره هیگز یا ذره الهی! اهمیت خبر شاید چیزی در حد قدم گذاشتن بشر روی ماه–دروغ یا راست- باشه و تا یک سال دیگر بعد از کامل شدن نتایج آرماشیات شاید درستی یا نادرستی فرضیه انفجار بزرگ نیز اثبات شود که بدون شک بزرگترین دستاورد علمی بشر تا کنون خواهد بود.

پرده دوم—حوالی سالهای 1860، یکی از محله های پاریس

ژول ورن در حال کار کردن روی ایده های فوق العاده خلاقانه ای برای یک سری داستانهای علمی تخیلی. اینکه چطور رویاهایش را در سفر به ماه، به اعماق زمین و اقیانوس را به صورت داستانهایی در آورد. ایده هایی را که ممکن است مردم قرن نوزدهم احمقانه تصور کنند ولی از خواندنشان لذت ببرند.

پرده سوم—نیمه دوم دههء 1960 یک استودیو فیلم سازی

استنلی کوبریک در حال به فیلم در آوردن رمان 2001 یک ادیسهء فضایی سر آرتور.سی. کلارک. یک نسخهء سینمایی از سولات بشری و ناشناخته ها. تلاشی برای شناختن ناشناخته ها و گسترش مرزهای خیال بشری. رویاهایی برای آینده. فیلمی که درست یک سال قبل از فرود بشر بر ماه اکران شد. حماسهء فضایی کوبریک.

پ.ن: هوس کردیم یک بار دیگه حماسهء فضایی کوبریک رو ببینم تا دقیقا یادمان بیاید که خللاقیت یعنی چه که چه کسانی هستند که راه را باز میکنند. بریم تا ابعاد وجودمان کش بیاید.

۱۶ شهریور ۱۳۸۷

in the mood for love

با پسرک روی خنکای چمن ساز زدیم، مستی کردیم از شعر گفتیم

۱۵ شهریور ۱۳۸۷

رقصم گرفته بود

مثل درختکی در باد

آنجا کسی نبود... غیر از من و خیال و تنهایی

پیرانه سر دیوانه وار

تنها....تنها.....رقصیدم