من امشب باید بروم
باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست شت! لعنتی جایی ندارم! کجا؟ تهران؟ اصفهان؟ واریان؟ مونترال؟ ونکوور؟ که چی؟
نه سهراب جان! باید بگم که در مورد من ریدی!
مست مست میکنم به جاش!
از همون مستی های کرج با "آریا" با "نوروزی"، "میثم" باید جمعمون میکرد.
آنقدر بروم تا ساقی گوید یک جام دگر گیر و من نتوانم
خوبم...فقط بفهمیدم...
۳ نظر:
in kafshe tango bi tabaie farar be har koja ke na injast
Eshghe on safare borog!
Ah khodaya che mikesham, che khial angiz o jan bakhsh ast inja
naboodan
Shariati
migam ye amari az tedad tekrar kalmate "goh" va "ridan" on motashabeha dashte bashi bad nist!
آسو
فکر کنم آگاهانه از این کلمات زیبا استفاده میکنم. گاهی هست که همه منظور تاکید روی شدت و ضعف و همین کلمات معادل هستند که دست نویسندشون رو باز میگذارند برای انتقال حس..من قرار نیست محمود دولت آبادی باشم و دایره لغات به اون وسعت ندارم ولی همین چهارتا کلمه عامیانه رو همه میفهمن و اگر درست به کار برده بشن شایده نتیجه چیز دیگری باشه...باقی مال آینده س به همین چهار روز خوشیم
ارسال یک نظر